سلام اقا شرمنده درد دلم بوی خون می دهد . انقدرکه  خون دل خورده ام ببخش اگر رنگم به سرخی می زند . کلامم هم قرمز قرمز است .

اقا کجایید شما. قلبم گرفته از این همه دوری. راست می گفت مجنون دوری لیلی یکی و زخم زبان عامیان چیز دیگری.  در پایتخت کشورت نمی شود قدم زد  چه برسد در کوچه پس کوچه های خلوتش که  به خواهی براندازی کنی . با اسم تو دشمنانت چه کار هایی که نکرده اند و دشمنانت بی نام تو اتیشی نیست که نسوزانده باشند .

 خلاصه که ذغال کف دست مومنانت سوراخی به اندازه هزاران مرگ و تلخی جان دادن  درست کرده .  از حجاب و عفاف و حلال و حرام بگذریم  تمسخر اهل بیت شده است لقلقه ی زبان از خدا بی خبر ها دل شیعانت را خون کرده اند اقا . عده ای که سوختن شیعه ی تو را می بینند با تلخی لبخند گوشه لبشان می گویند منتظر که هستید ؟ افسانه  ظهور داستان بلندی است به اندازه کوه طور گوساله پرستان بسیار شده اند اقا قلب ها از سنگ سنگ تر شده ایمان به سگ است و پول. مومنینت در شهر منفور شده اند .

 پارک و تفریح و هزاران چیز دیگر به جای خوشی ناخوشی است برهنگی به قدری ارزش شده که  محجبه ای را می بیند گویی ضد ارزش و ضد بشر را می بینند . اقا خسته شده ام از این همه دوری و نبودن شما . رهبرمان تنهاست دلم خون است از تنهایی او این روز ها هر کسی به فکر جیب خویش. رهبرمان تنها تر از هر زمان است . مهدی فاطمه بیا که عمر و ابوبکر و شمر و یزید چند ده برابر روز واقعه ی حسین اند تهران شده کوفه شهری با هزار  پوسته . شهری از نفاق و دورویی . دین و دیندایر شده است لکه ننگ تمسخر خیلی ها مهدی بیا که شهر در دست عمر هاست و علی در خانه تنها .

مهدی فاطمه به حق بغض  های در گلو خفته شیعیانت بیا که در نبودت همچون یتمیان مدینه چشم انتظار تو نشسته ایم .

نامه ام به شما پایان ندارد حرفم به اندازه دریاست برای دل دریایی شما اقا بیا که خیلی کار داری برای برپایی دین جدت . . .

الهم عجل الویک الفرج